سلام
امروز میخوام از یه موضوع که خیلی ذهنمو مشغول کرده و شاید میتونه توی زندگی همه ما اثر داشته باشه بنویسم:
چند روز پیش وقتی توی یکی از خیابونهای شلوغ شهر راه میرفتم سعی کردم به چهره آدمها دقت بیشتری بکنم هر چه قدر بیشتر دقت میکردم چهره خندون توی اونها کمتر میدیدم......
وقتی یه خورده بیشتر فکر میکینم میرسم به این قضیه که جامعه ما یه جامعه کاملا افسردست.
چند ماه پیش مقاله ای رو میخواندم که توی اون خصوصیات جامعه شاد و افسرده رو کاملا توضیح داده بود توی اون مقاله نوشته بود جامعه ای افسردست که توی اون جامعه به غم خیلی پرداخته میشه؛ جامعه ای افسردست که توی اون استفاده از رنگهای تیره خیلی زیاد رواج داره ؛ جامعه ای افسردست که افراد اون جامعه خیلی زود به خاطر مسائل کوچیک روز مره خیلی زود کنترل خودشونو از دست میدن و عصبی میشن و.......
وقتی به این خصوصیات دقت میکنم میبینم جامعه ما نه تنها خصوصیات یه جامعه شادو نداره بلکه یه جامعه کاملاٌ افسرده و غم زدست، اگه با حرفم مخالفید بهتره یه سری به یکی از خیابونهای پر رفت و آمد شهرتون بزنید و به رنگ لباسها،چهره افراد،دقت بیشتری کنید.....
اما اینیکه چرا امروز جامعه ما به اینجا کشیده شده میتونه دلایل زیادی از جمله اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و.... داشته باشه.
یه نگاهی به گذشته برنامه های تلویزیون(البته بدون ماهواره و ریسیور) تا به امروز بندازیم؛میبینیم هر چه قدر جلو وجلو تر میرسیم برنامه ها و سریالهای طنز کم وکمتر میشه تا جایی که دیگه شاید طنزی باقی نمونده......
بیاییم به برنامه هایی توی شهرمون که توی اون ترویج غم واندوه میشه دقت کنیم میبینیم که این برنامه ها روز به روز زیاد تر میشه و در عوض برنامه هایی که باعث خندوندن افراد و شادی میشه روز به روز کمتر از قبل میشه، این قضیه انقدر واضحه که شک میکنم که شاید کسانی میخوان که جامعه ما به این سمت برده بشه،شاید کسانی میخوان که روز به روز جامعه ما افسرده تر از قبل بشه؛ چون مطمعناٌ یه جامعه سالم و شاد میتونه خیلی بهتر مسائل و مشکلات درون جامعه رو درک کنه و واکنش نشون بده تا یه جامعه افسرده و غم زده!؟
اما مطمعناٌ این یه طرف قضیه است طرف دیگه این قضیه ما و طرز تفکر ماست طرز تفکری که میتونه تا حدود زیادی روی زندگی ما اثر بزاره.......
بیایم از امروز سعی کنیم از رنگهای شاد بیشتر توی محیط زندگی استفاده کنیم،بیایم سعی کنیم وقتی توی خیابون راه میریم لبخند به لبمون باشه،بیایم تمرین کنیم که صبرمونو در مقابل مسائل روزمره زیاد تر از قبل کنیم......
شاید بعضی ها بهونه سنشونو بیارن که ازما گذشته که رنگهای شاد بپوشیم و شاید برای بعضی ها صبر و خندیدن خیلی سخت باشه اما فقط بیایم یه هفته امتحان کنیم تا تأثیرشو روی روحیه ، کارمون و زندگی مون عیناٌ ببینیم.
وقتی تاریخ وگذشته ایران باستان رو ورق میزنیم میبینیم که ایرانیان همیشه به دنبال جشن و سرور و شادی بودن و همین طور نمایانگر شادی بین تمامی ملتها....
و چه زیبا فردوسی این مسئله رو بازگو کرده و شادی وسرور رو به مردم خردمند و عاقل نسبت داده:
چو روزی به شادی همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
بکوشید تا رنجها کم کنید
دل غمگنان شاد وخرم کنید
اما متاسفانه واقعیت اینه که جامعه ما امروز دها برابر از اون فرهنگ و اندیشه دور شده!؟
امروز میخوام از یه موضوع که خیلی ذهنمو مشغول کرده و شاید میتونه توی زندگی همه ما اثر داشته باشه بنویسم:
چند روز پیش وقتی توی یکی از خیابونهای شلوغ شهر راه میرفتم سعی کردم به چهره آدمها دقت بیشتری بکنم هر چه قدر بیشتر دقت میکردم چهره خندون توی اونها کمتر میدیدم......
وقتی یه خورده بیشتر فکر میکینم میرسم به این قضیه که جامعه ما یه جامعه کاملا افسردست.
چند ماه پیش مقاله ای رو میخواندم که توی اون خصوصیات جامعه شاد و افسرده رو کاملا توضیح داده بود توی اون مقاله نوشته بود جامعه ای افسردست که توی اون جامعه به غم خیلی پرداخته میشه؛ جامعه ای افسردست که توی اون استفاده از رنگهای تیره خیلی زیاد رواج داره ؛ جامعه ای افسردست که افراد اون جامعه خیلی زود به خاطر مسائل کوچیک روز مره خیلی زود کنترل خودشونو از دست میدن و عصبی میشن و.......
وقتی به این خصوصیات دقت میکنم میبینم جامعه ما نه تنها خصوصیات یه جامعه شادو نداره بلکه یه جامعه کاملاٌ افسرده و غم زدست، اگه با حرفم مخالفید بهتره یه سری به یکی از خیابونهای پر رفت و آمد شهرتون بزنید و به رنگ لباسها،چهره افراد،دقت بیشتری کنید.....
اما اینیکه چرا امروز جامعه ما به اینجا کشیده شده میتونه دلایل زیادی از جمله اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و.... داشته باشه.
یه نگاهی به گذشته برنامه های تلویزیون(البته بدون ماهواره و ریسیور) تا به امروز بندازیم؛میبینیم هر چه قدر جلو وجلو تر میرسیم برنامه ها و سریالهای طنز کم وکمتر میشه تا جایی که دیگه شاید طنزی باقی نمونده......
بیاییم به برنامه هایی توی شهرمون که توی اون ترویج غم واندوه میشه دقت کنیم میبینیم که این برنامه ها روز به روز زیاد تر میشه و در عوض برنامه هایی که باعث خندوندن افراد و شادی میشه روز به روز کمتر از قبل میشه، این قضیه انقدر واضحه که شک میکنم که شاید کسانی میخوان که جامعه ما به این سمت برده بشه،شاید کسانی میخوان که روز به روز جامعه ما افسرده تر از قبل بشه؛ چون مطمعناٌ یه جامعه سالم و شاد میتونه خیلی بهتر مسائل و مشکلات درون جامعه رو درک کنه و واکنش نشون بده تا یه جامعه افسرده و غم زده!؟
اما مطمعناٌ این یه طرف قضیه است طرف دیگه این قضیه ما و طرز تفکر ماست طرز تفکری که میتونه تا حدود زیادی روی زندگی ما اثر بزاره.......
بیایم از امروز سعی کنیم از رنگهای شاد بیشتر توی محیط زندگی استفاده کنیم،بیایم سعی کنیم وقتی توی خیابون راه میریم لبخند به لبمون باشه،بیایم تمرین کنیم که صبرمونو در مقابل مسائل روزمره زیاد تر از قبل کنیم......
شاید بعضی ها بهونه سنشونو بیارن که ازما گذشته که رنگهای شاد بپوشیم و شاید برای بعضی ها صبر و خندیدن خیلی سخت باشه اما فقط بیایم یه هفته امتحان کنیم تا تأثیرشو روی روحیه ، کارمون و زندگی مون عیناٌ ببینیم.
وقتی تاریخ وگذشته ایران باستان رو ورق میزنیم میبینیم که ایرانیان همیشه به دنبال جشن و سرور و شادی بودن و همین طور نمایانگر شادی بین تمامی ملتها....
و چه زیبا فردوسی این مسئله رو بازگو کرده و شادی وسرور رو به مردم خردمند و عاقل نسبت داده:
چو روزی به شادی همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
بکوشید تا رنجها کم کنید
دل غمگنان شاد وخرم کنید
اما متاسفانه واقعیت اینه که جامعه ما امروز دها برابر از اون فرهنگ و اندیشه دور شده!؟
پس از بیایم از امروز سعی کنیم بخندیم......
حتی اگه برای مبارزه هم که شده بخندیم......
ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمت از خاکت
خیام
پس از همین الان فقط و فقط : یه لبخن بزن
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمت از خاکت
خیام
پس از همین الان فقط و فقط : یه لبخن بزن
شاد باشید
۱ نظر:
جانا سخن از زبان ما می گویی
ارسال یک نظر