۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه
۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه
آنکس که نداند.......
سلام شاید خیلی از شما این شعر معروف از ابن یمین رو شنیده باشید:
آنکس که بداند و بداند که بداند
اسب خرد از گنبد گردون بجهاند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آنکس که نداند و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
وقتی این شعرو میخوانیم باید به حال امروز جامعمون صدها بار تاسف بخوریم.
از بیت اول ودوم:
مطمعنا خیلی از کسانی هستند که از جنس بیت اولن وهمین طور دوم و اونا میتونن به جامعه و کشورشون خدمت کنن و در راه پیشرفت مملکت گام بزرگی بردارن.
ولی اونا امروز چه نقشی توی جامعه ما دارن؟
خیلی از اونا توی کشورشون نیستنو از استعداد وتواناییهاشون داره خارج از کشور استفاده میشه......
عده ایشون توی کشور به جرمی محکومن..............
و عده دیگشونم کنج خونه های خودشون نشستن و با غم به این وضعیت نگاه میکنن..........
و بعضیهای دیگه که متاسفانه امروز فقط یاد و خاطرشون با ماست و خودشون در کنار ما نیستنند........
بیت سوم:
حکایت کسایی که عده ایشون در تلاشن با مطالعه و تحقیق و تفکر برسن به فهمیدن.
فهیدن ودرک مسائلی که شاید روزی تعصباتشو ن به اونا اجازه درک واقعی مسائلو نمیداده.......
و عده ای دیگه هم نمیرن به دنبال فهمیدن و همون جور که هستن باقی میمونن تا با استفاده از این خاصیتشون به پست و مقام برسن!!!!!!
اما تاسف بر انگیزتر وغم انگیزتر از همه بیت چهارم:
وقتی که می بینیم که کسانی که هیچ چیز نمیدونن متاسفانه امروز از ریاست ارگانها و کارخانجات بگیر تا بالاترین و اساسی ترین ارکان مملکت ما رو در اختیار گرفتن.........
شعر دیگه ای که البته نمیدونم شاعرش کیه!!!!
با عوض کردن مصراعهای دوم چه زیبا به زبان طنز توصیف چنین وضعی رو کرده:
آنکس که بداند و بداند که بداند
باید برود غاز به کنجی بچراند
آنکس که بداند و نداند که بداند
بهتر برود خویش به گوری بتپاند
آنکس که نداند و بداند که نداند
با پارتی و پول خر خویش براند
آنکس که نداند و نداند که نداند
بر پست ریاست ابدالدهر بماند
قضاوت با شما....
شاد باشید
۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه
از قسمت تا سرنوشت
قسمت
شاید هممون بارها وبارها اسم این کلمه رو شنیدیم کلمه ای عامیانه که خیلی ها اونو به عنوان اتفاقاتی تلقی میکنن که دست خودشون نیست و توی انجام دادن یا به وجود اومدنه اون هیچ نقشی ندارن.
خیلی ها از قسمت حرف می زنن از مسابقات علمی و ورزشی...... بگیر تا زندگی روزمره افراد و حتی سرنوشت یک ملت..........
و جالبتر اینکه بیشتر وقتها ناکامی ها وشکستها و تلخی ها سر قسمت خالی میشن.
وقتی پیروز میشیم و موفق با غرور به خودمون افتخار میکنیم و از خودمونو موفقیتی که به دست اوردیم حرف میزنیم و وقتی توی همون کار نا موفق میشیم ویا نتونستیم اونا به خوبی انجام بدیم همه چیزو به گردن قسمت یا شانس میندازیم:قسمت نشد یا قسمت نبود یا قسمت این بوده یا شانس نداشتم و..........
البته بعضی هام فرا تر از این رفتنو معتقدن همه چیز از اول معلومه اینیکه ما چه طور زندگی میکنیمو چه سر نوشتی داریم!!!
البته شاید بعضی وقتها اتفاقات یا حوادثی می افته که دست ما نیست وباعث میشه همه چیز عوض بشه و شاید مسیر و زندگی روز مره ما رو کلا عوض کنه.
اما آیا همیشه و همه جا این حوادث اتفاق می افته؟
آیا همیشه این حوادثن که باعث ناکامیهای ما و تلخیهای زندگی می شن؟
آیا ما هیچ نقشی توی به وجود اومدنه حوادث نداریم؟
آیا ما نمیتونیم حوادثو تغییر بدیم؟
آیا میشه سرنوشت یک ملتو به پای قسمت نوشت؟
و امروز سئوال بزرگی که تو ذهنم پیش میاد اینکه
آیا قسمت ما این بوده که توی ایران این چنین زندگی کنیم؟
همیشه تا حرف از سرنوشت نسل جدید میشه نسل قدیمی ترو میکشیم وسط البته اونام شاید خیلی هاشون پشیمونن و شایدم خیلی هاشون(هر کسی با یه دلیلی) قبول نکنن که اونا بودن که امروزو رقم زدن.
اما واقعیت یه چیزه دیگست.......
مطمعنا اونا یه روزی برا عوض شدن سرنوشتشون حرکتی کردند(البته نه از روی خردشون بلکه با تعصبشون) که امروز خودشون ونسل ما اینجاییم...........
وقتی صحبت از این میشه که مردم توی کشورهای دیگه چه طوری زندگی میکنن وچه نوع زندگی دارن اگه بریم و تحقیق کنیم توی تاریخ همه اون کشورها میبینیم که اونا یه روزی خواستن که امروز اینطوری زندگی کنن.
خیلی ها از قسمت حرف می زنن از مسابقات علمی و ورزشی...... بگیر تا زندگی روزمره افراد و حتی سرنوشت یک ملت..........
و جالبتر اینکه بیشتر وقتها ناکامی ها وشکستها و تلخی ها سر قسمت خالی میشن.
وقتی پیروز میشیم و موفق با غرور به خودمون افتخار میکنیم و از خودمونو موفقیتی که به دست اوردیم حرف میزنیم و وقتی توی همون کار نا موفق میشیم ویا نتونستیم اونا به خوبی انجام بدیم همه چیزو به گردن قسمت یا شانس میندازیم:قسمت نشد یا قسمت نبود یا قسمت این بوده یا شانس نداشتم و..........
البته بعضی هام فرا تر از این رفتنو معتقدن همه چیز از اول معلومه اینیکه ما چه طور زندگی میکنیمو چه سر نوشتی داریم!!!
البته شاید بعضی وقتها اتفاقات یا حوادثی می افته که دست ما نیست وباعث میشه همه چیز عوض بشه و شاید مسیر و زندگی روز مره ما رو کلا عوض کنه.
اما آیا همیشه و همه جا این حوادث اتفاق می افته؟
آیا همیشه این حوادثن که باعث ناکامیهای ما و تلخیهای زندگی می شن؟
آیا ما هیچ نقشی توی به وجود اومدنه حوادث نداریم؟
آیا ما نمیتونیم حوادثو تغییر بدیم؟
آیا میشه سرنوشت یک ملتو به پای قسمت نوشت؟
و امروز سئوال بزرگی که تو ذهنم پیش میاد اینکه
آیا قسمت ما این بوده که توی ایران این چنین زندگی کنیم؟
همیشه تا حرف از سرنوشت نسل جدید میشه نسل قدیمی ترو میکشیم وسط البته اونام شاید خیلی هاشون پشیمونن و شایدم خیلی هاشون(هر کسی با یه دلیلی) قبول نکنن که اونا بودن که امروزو رقم زدن.
اما واقعیت یه چیزه دیگست.......
مطمعنا اونا یه روزی برا عوض شدن سرنوشتشون حرکتی کردند(البته نه از روی خردشون بلکه با تعصبشون) که امروز خودشون ونسل ما اینجاییم...........
وقتی صحبت از این میشه که مردم توی کشورهای دیگه چه طوری زندگی میکنن وچه نوع زندگی دارن اگه بریم و تحقیق کنیم توی تاریخ همه اون کشورها میبینیم که اونا یه روزی خواستن که امروز اینطوری زندگی کنن.
توی همه اوون کشورها یک نسل فعل خواستنو اونجوری که باید اجرا کرد. توی همه اوون کشورها یک نسل به همراه نسلهای قبلی خودش ما شد.توی همه اوون کشورها مردم به دور از اعتقادات شخصیشون و کنار گذاشتن تعصباتشون برای یک هدف یکصدا شدن.
مطمعنا امروز مردم تمام اوون کشورها به نسل گذشته خودشون که این کارو انجام داد افتخار میکنن.
اما امروز نسل ما چی؟
ایران ما چی؟
آیا هیچ فکر کردیم که ممکنه ما هم فردا پشیمون بشیم؟
پشیمون از ترسمون........
پشیمون از سکوتمون..........
پشیمون از نشستنمون............
پشیمون از حرفایی که تو دلمون نگه داشتیمو فریاد نزدیم.......
شکی نیست که سرنوشت همه ما تو زندگی شخصیمون به خودمون بستگی داره ولی وقتی پای سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در میون میاد من بودن دیگه معنایی نداره.
سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در گرو ما شدنه.
وامروز..........
تاریخ ما حضور ما در دست تو دست من است
مطمعنا امروز مردم تمام اوون کشورها به نسل گذشته خودشون که این کارو انجام داد افتخار میکنن.
اما امروز نسل ما چی؟
ایران ما چی؟
آیا هیچ فکر کردیم که ممکنه ما هم فردا پشیمون بشیم؟
پشیمون از ترسمون........
پشیمون از سکوتمون..........
پشیمون از نشستنمون............
پشیمون از حرفایی که تو دلمون نگه داشتیمو فریاد نزدیم.......
شکی نیست که سرنوشت همه ما تو زندگی شخصیمون به خودمون بستگی داره ولی وقتی پای سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در میون میاد من بودن دیگه معنایی نداره.
سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در گرو ما شدنه.
وامروز..........
تاریخ ما حضور ما در دست تو دست من است
من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر میخیزند
چه کسی می خواهد من وتو ما نشویم خانه اش ویران باد
پس بیایم با کنار گذاشتن حرفایی مثل اینیکه قسمت ما این بوده که امروز این چنین زندگی کنیم یا قسمت ما از اول همین بوده و حرفایی از این دست.....
سرنوشت خودمونو آینده کشورمونو عوض کنیم.........
بیایم سکوتمونو بشکنیمو فریاد بزنیم که:
سرنوشت در دست ماست
تا کی به ظلمت گم شدن
جادو شدن زانو زدن
تا کی به فکر معجزه در انتظار حادثه
سوار سرنوشت تویی پشت غبار حادثه
از همین امروز ...........
شاید فردا دیر باشه..........
پاینده باشید
۱۳۸۸ آبان ۷, پنجشنبه
7 آبان(29 اکتبر)سالروز کوروش بزرگ
درود بر همه ایرانیان در سراسر گیتی
یکی از مهمترین روزهای تاریخ ایران
روزی که حقوق بشر با اراده یک ایرانی همچون کوروش بزرگ پایه گذاری شد.
و امروز مایه مباهات و سرافرازی همه ما ایرانیان است.
29 اکتبر سالروز تکمیل تصرف قلمرو امپراتوری بابل (بابیلون ) به دست ارتش ایران است و در همین روز (۲۹ اکتبر ۵۳۹ پیش از میلاد) که از آن به عنوان نخستین«منشور ملل» نام برده می شود و سفالنبشته آن معروف به استوانه کوروش (سایرس سیلندر که هم اکنون در موزه بریتانیا در لندن نگهداری می شود) صادر شد. بابل شهری در جنوب عراق امروز بود (۸۰ کیلومتری جنوب بغداد امروز و در کنار فرات) و پایتخت دولتی بود که قلمرو آن تا مدیترانه از جمله فلسطین امروز ( جودا) امتداد داشت. شهر بابل بارویی بسیار مستحکم داشت و طبق برخی نوشته ها تصرف آن توسط ارتش ایران، ۱۶ روز طول کشید.
تصرف بابل در بیستمین سال ایجاد دولت واحد (مرکزی) ایران (درسال ۵۵۹ پیش از میلاد که مبدا تاریخ نیز قرار گرفته بود) مرکب از مناطق مسکونی سه طایفه پارس و ماد و پارت صورت گرفت که هر سه طایفه از قبیله بزرگ آرین ها ( آریایی ها ) بودند که به فلات ایران مهاجرت کرده بودند و برای خود دولتهای محلی تشکیل داده بودند. پدر کوروش از پارسها و مادرش از مادها بود.
باید توجه داشت که آرین ها تنها گروه انسانی بودند که در عهد باستان ، به صورت سایر ملل معاصر خود، بت پرست نبودند و از یک مدنیت پیشرفته برخوردار بودند و نسبت به یکدیگر مهر و محبت فراوان داشتند و رعایت قانون و اخلاق از خصوصیات بارز آنان بود.
مضمون چند اصل از منشور ۲۹ اکتبر کوروش بزرگ از این قرار است : مردم در رعایت آداب، رسوم و مذهب خود آزادند و قوانین محلی به همان صورت سابق اجرا خواهند شد. استقلال داخلی سرزمین ها محترم و محفوظ خواهد بود. تنها تغییری که به وجود خواهد آمد این است که مناطق که قبلا کشورهای کوچک و ضعیفی بودند و همیشه دغدغه تعرض دیگران و زور گویی حاکمان خود را داشتند از این پس بخشی از یک امپراتوری بزرگ مشترک المنافع (اتحادیه ملل) خواهند بود که ضامن صلح، ثبات و آرامش آنها است که در سایه آن هرگونه پیشرفت، به ویژه تجارت میسر و «حکومت قانون» تضمین خواهد بود و خودسری مشاهده نخواهد شد. اسیران جنگی پس از اتمام جنگ باید آزاد و به اوطان خود بازگردانده شوند و فروش آنان و مصادره اموال اکیدا ممنوع خواهد بود. شهربان هر منطقه مسئول جان، مال و حیثیت هر یک از اتباع آن منطقه است و ….
مضمون آن قسمت از منشور کوروش که در آن اختصاصا مردم بابل مورد خطاب قرار گرفته اند به این شرح است: بابلیان نباید نگران باشند، هیچکس به اسارت گرفته نمی شود، اموال کسی مصادره نخواهد شد مگر پس از رسیدگی کامل به جرمی که مرتکب شده و پس از تایید شخص او (کوروش)، سربازان فاتح حق خرید بدون پرداخت عوض و نیزچشمداشتی به مال دیگران نخواهند داشت و بدرفتاری نخواهند کرد و اگر تخلفی دیده شود شخصا رسیدگی خواهد کرد و ….
فرمان حقوق بشر کوروش یا استوانه کوروش، به عنوان کهن ترین سند کتبی از دادگستری و مراعات حقوق بشر در تاریخ و مایه افتخار و سرافرازی ایرانیان یاد میشود. کوروش، موسس پادشاهی ایران و آغازگر سلسله هخامنشیان، پس از تسخیر بابل اعلام عفو عمومی داد؛ ادیان بومی را آزاد اعلام کرد؛ برای جلب محبت مردم میانرودان (بین انهرین) و آموزش همزیستی عقیدتی به انسانها، مردوخ که کهن ترین خدای بابل بود را به رسمیت شناخته، در پیشگاهش کرنش کرده بر دستش بوسه زد و او را نیایش کرد و سپاس گفت.
او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی ساکنین پیشین سرزمینها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند.
او هیچ گروه انسانی را به بردگی نگرفت و سپاهیانش را از تجاوز به مال و جان رعایا بازداشت. او تمامی ساکنین پیشین سرزمینها را گرد هم آورده و منزلگاه آنها را به ایشان بازگرداند.
در روزگاری که کوروش بزرگ به نمایندگی ایرانیان، منشور حقوق بشر و آزادی انسان را فرستاد فخر مردمان و شاهان دیگر کشتن، سوختن و ویران کردن بود.
و امروز..................
پس از صدها سال در کشوری که مردمانش خود پایه گذار حقوق بشر بودند فکر و ذهن همه ایرانیان آزاد اندیش آزادی و حق اندیشیدن است.............
براستی مردم ایران با فرهنگ و تاریخ خود چه کردند
که حتی در تقویم کهنه هم نشانه ای از تاریخ و فرهنگ و تمدن ایران نیست؟!
اما..............
این بار.............
در تقویم نو می نویسیم:
7 آبان سالروز کوروش بزرگ شاد باد
و هر سال آن را گرامی میداریم.
و نه فقط در تقویم بلکه با عشق در قلبهایمان حک می کنیم تا هیچ نیرو و دشمن بیگانه ای در هیچ زمان نتواند آن را پاک کند.
جاوید باد فرهنگ و تمدن و خاک ایران زمین
۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه
نمادها از دیروز تا امروز
با درود به عاشقان ایران
یکی از بزرگترین نمادهای ایران باستان
که خوشبختانه امروز عکس یا نشانه گردنبند اون زیاد تر از گذشته استفاده میشه اما اگه بتونیم معنی ومفهوم زیبای اونم بفهمیم و درک کنیم بدون شک گام بلندی برای تحول و نزدیک شدن به فرهنگمون برداشتیم.
که خوشبختانه امروز عکس یا نشانه گردنبند اون زیاد تر از گذشته استفاده میشه اما اگه بتونیم معنی ومفهوم زیبای اونم بفهمیم و درک کنیم بدون شک گام بلندی برای تحول و نزدیک شدن به فرهنگمون برداشتیم.
برای همین ابتدا می خوام مفهوم این نماد زیبا و پر معنی رو کاملا توضیح بدم:
واژه ی فروهر از دو بخش "فر" به چم "پیش" و "وهر" به چم "كشنده و برنده" درست شده است و روی هم به چم (معنی) "پیش برنده" است و یكی از نیروهای چهار گانه ی هستی مشیا (انسان) است.
گوشزد: گویش درست آن
Farvahar
است و نه
Foroohar
در باور ایرانیان باستان یا زرتشتیان، هستی از چهار گوهر ساخته شده كه به هم پیوسته اند و از پرتوهای آنها بر یكدیگر پویندگی و بالندگی از هر كس سرچشمه می گیرد.
این چهار بخش بدین شمارند: تن، جان، روان و فروهر. تن و جان از آن جهان زمینی هستند ولی روان و فروهر از آن جهان مینوی سرشت مشیا (انسان) هستند.
فروهر ارزشمندترین گوهر پاره ی هستی مشیا است، زیرا پرتویی از فروغ بیكران نهاد اهورامزدا است كه در سرشت هر كس سرچشمه ی پیدایش و پویایی فروزه های اشویی است. فروهر، گوهری است كه روان را از گرایش به كژی و كاستی و دروغ باز می دارد تا روان به آرامی راه خدا جویی را سپری كند و شایستگی فراگیری روشنایی راستین و پیام سروش را داشته باشد. فروهر تن و روان را بسوی رسایی و جاودانگی رهبری می كند. پس از مرگ، فروهر هر کس به همان گونه ی نخستین خود به گوهر خود می پیوندد.
این نشان در زمان هخامنشیان، برگرفته از اندیشه ی بنیادی دین پاك اشو زرتشت و برخی از نمادهای اندیشه ی دیگران به ویژه آیین پر راز مهرایرانی، ساخته شد و نماد مردمی ایرانیان شد.
هر یك از اندام های نگاره ی فروهر، گویای اندریافته ای در اندیشه ی نیاكان ما دارد، كه در اینجا چكیده ای بسیار کوتاه از آن را بازگو می كنم:
چهره ی سالخورده و درخشان و سامان فروهر: یاد آوری الگوی به كار گیری آزمودگی پیران جهان دیده، دانا، رسا و خردمند است ودرخشان و سامان بودن چهره ی او پاكی و آراستگی را گوشزد می كند.
دست راست فروهر هم رو به جلو و هم به بالا است: رو به جلوبودن دست آرمان مشیا (انسان) را یاد آوری می كند كه همواره به سوی پیشرفت و بالندگی باشد. راست بودن دست نشان راستی و آشتی جو بودن او در پیشرفت است. افراشته به بالا بودن دست نشان ستایش به درگاه اهورامزدای یکتا همزمان با پیشرفت است.
چنبره ی (حلقه ی) در دست چپ فروهر: نشان پیمان سپند (مقدس) مشیا با اهورامزدا در پیوستن به اشویی است.چپ بودن دست نشان شیفته بودن دل و جان به اهورامزدا است، چون دست چپ به دل نزدیكتر است.
این نماد امروزه بگونه ی انگشتر پیوند (حلقه ی ازدواج) در همه ی جهان بكار گرفته می شود. زن و شوهر نیز با دادن انگشتر پیونددر دست چپ، پیمانی سپند را با یكدیگر می بندند كه همیشه به یكدیگر زنهار دار (وفادار) باشند.
بال های فروهر: بال های گشاده ی فروهر در سه اشكوب (طبقه) فراگیری پندار نیك = هومت، گفتار نیك = هوخت و كردار نیك = هورشت را به او سپارش (سفارش) و یاد آوری می كند و نشان وارستگی مشیا از گرایش های ناهنجار است، تا او به یاری آن، نیروی پرواز مینوی گرفته و به درجه ی رسایی و والا و سرانجام به اهورامزدا برسد.
براستی چه زیبا چون تنها با بكار بستن همین پندار، گفتار و كردار نیك جهانی پر از آرامش و آشتی خواهیم داشت.
چنبره ی (حلقه ی) پیرامون كمر فروهر: در این نشان فرزانش ژرف و كهن زرتشتی ایرانی نهفته است كه یاد آور نماد بی پایانی روزگار یا چنبره ی (حلقه ی) روزگار است و برگشت كردار مشیا به خود او است، به دیگر سخن دوزخ و بهشت در همین جهان استو هرچه بكنیم به خودمان برمی گردد و تنها پس از مرگ، این كردار ما است که روان مان را در جهان مینوی شاد یا اندوهگین خواهد كرد. در آیین پاك زرتشت بهشت برین یا دوزخ سوزان نوید داده نشده است.
دو رشته ی آویخته در پایین یكی به سوی راست و دیگری به سوی چپ: رشته ی سوی راست نشان سپنته مینو = منش پاك و رشته ی چپ نشان انگره مینو = اندیشه پلید است. باز در این نشان فرزانش ژرف و كهن زرتشتی ایرانی را می بینیم كه می گوید در مشیا (انسان) دو نیروی اهورایی و اهریمنی هست و او با كوچكترین گرایشی به سوی نیروی اهریمنی، نابود خواهد شد. به دیگر سخن، خوبی و بدی در درون مشیا هستی دارد و این اوست كه با پندار، گفتار و كردار نیك به منش پاك خواهد رسید. در فرزانش زرتشتی اهریمن (شیطان) هستی جداگانه ای نیست كه همواره در کمین باشد كه مشیا (انسان) را گول بزند و او را از راه راست كژ كند، ونكه (بلكه) این نیروی اهریمنی، در درون او جای دارد و این اوست كه با پشت سر گذاشتن این نیرو و رسایی (تكامل) توانا خواهد شد كه به اهورامزدا نزدیك شود. این نارسایی مشیا (انسان) است كه هر لغزشی را گردن كسی می اندازد، و آفریدن هستی به نام شیطان، سستی او در برابر دشواری ها و سختی ها است.
گوشزد: گویش درست آن
Farvahar
است و نه
Foroohar
در باور ایرانیان باستان یا زرتشتیان، هستی از چهار گوهر ساخته شده كه به هم پیوسته اند و از پرتوهای آنها بر یكدیگر پویندگی و بالندگی از هر كس سرچشمه می گیرد.
این چهار بخش بدین شمارند: تن، جان، روان و فروهر. تن و جان از آن جهان زمینی هستند ولی روان و فروهر از آن جهان مینوی سرشت مشیا (انسان) هستند.
فروهر ارزشمندترین گوهر پاره ی هستی مشیا است، زیرا پرتویی از فروغ بیكران نهاد اهورامزدا است كه در سرشت هر كس سرچشمه ی پیدایش و پویایی فروزه های اشویی است. فروهر، گوهری است كه روان را از گرایش به كژی و كاستی و دروغ باز می دارد تا روان به آرامی راه خدا جویی را سپری كند و شایستگی فراگیری روشنایی راستین و پیام سروش را داشته باشد. فروهر تن و روان را بسوی رسایی و جاودانگی رهبری می كند. پس از مرگ، فروهر هر کس به همان گونه ی نخستین خود به گوهر خود می پیوندد.
این نشان در زمان هخامنشیان، برگرفته از اندیشه ی بنیادی دین پاك اشو زرتشت و برخی از نمادهای اندیشه ی دیگران به ویژه آیین پر راز مهرایرانی، ساخته شد و نماد مردمی ایرانیان شد.
هر یك از اندام های نگاره ی فروهر، گویای اندریافته ای در اندیشه ی نیاكان ما دارد، كه در اینجا چكیده ای بسیار کوتاه از آن را بازگو می كنم:
چهره ی سالخورده و درخشان و سامان فروهر: یاد آوری الگوی به كار گیری آزمودگی پیران جهان دیده، دانا، رسا و خردمند است ودرخشان و سامان بودن چهره ی او پاكی و آراستگی را گوشزد می كند.
دست راست فروهر هم رو به جلو و هم به بالا است: رو به جلوبودن دست آرمان مشیا (انسان) را یاد آوری می كند كه همواره به سوی پیشرفت و بالندگی باشد. راست بودن دست نشان راستی و آشتی جو بودن او در پیشرفت است. افراشته به بالا بودن دست نشان ستایش به درگاه اهورامزدای یکتا همزمان با پیشرفت است.
چنبره ی (حلقه ی) در دست چپ فروهر: نشان پیمان سپند (مقدس) مشیا با اهورامزدا در پیوستن به اشویی است.چپ بودن دست نشان شیفته بودن دل و جان به اهورامزدا است، چون دست چپ به دل نزدیكتر است.
این نماد امروزه بگونه ی انگشتر پیوند (حلقه ی ازدواج) در همه ی جهان بكار گرفته می شود. زن و شوهر نیز با دادن انگشتر پیونددر دست چپ، پیمانی سپند را با یكدیگر می بندند كه همیشه به یكدیگر زنهار دار (وفادار) باشند.
بال های فروهر: بال های گشاده ی فروهر در سه اشكوب (طبقه) فراگیری پندار نیك = هومت، گفتار نیك = هوخت و كردار نیك = هورشت را به او سپارش (سفارش) و یاد آوری می كند و نشان وارستگی مشیا از گرایش های ناهنجار است، تا او به یاری آن، نیروی پرواز مینوی گرفته و به درجه ی رسایی و والا و سرانجام به اهورامزدا برسد.
براستی چه زیبا چون تنها با بكار بستن همین پندار، گفتار و كردار نیك جهانی پر از آرامش و آشتی خواهیم داشت.
چنبره ی (حلقه ی) پیرامون كمر فروهر: در این نشان فرزانش ژرف و كهن زرتشتی ایرانی نهفته است كه یاد آور نماد بی پایانی روزگار یا چنبره ی (حلقه ی) روزگار است و برگشت كردار مشیا به خود او است، به دیگر سخن دوزخ و بهشت در همین جهان استو هرچه بكنیم به خودمان برمی گردد و تنها پس از مرگ، این كردار ما است که روان مان را در جهان مینوی شاد یا اندوهگین خواهد كرد. در آیین پاك زرتشت بهشت برین یا دوزخ سوزان نوید داده نشده است.
دو رشته ی آویخته در پایین یكی به سوی راست و دیگری به سوی چپ: رشته ی سوی راست نشان سپنته مینو = منش پاك و رشته ی چپ نشان انگره مینو = اندیشه پلید است. باز در این نشان فرزانش ژرف و كهن زرتشتی ایرانی را می بینیم كه می گوید در مشیا (انسان) دو نیروی اهورایی و اهریمنی هست و او با كوچكترین گرایشی به سوی نیروی اهریمنی، نابود خواهد شد. به دیگر سخن، خوبی و بدی در درون مشیا هستی دارد و این اوست كه با پندار، گفتار و كردار نیك به منش پاك خواهد رسید. در فرزانش زرتشتی اهریمن (شیطان) هستی جداگانه ای نیست كه همواره در کمین باشد كه مشیا (انسان) را گول بزند و او را از راه راست كژ كند، ونكه (بلكه) این نیروی اهریمنی، در درون او جای دارد و این اوست كه با پشت سر گذاشتن این نیرو و رسایی (تكامل) توانا خواهد شد كه به اهورامزدا نزدیك شود. این نارسایی مشیا (انسان) است كه هر لغزشی را گردن كسی می اندازد، و آفریدن هستی به نام شیطان، سستی او در برابر دشواری ها و سختی ها است.
دامن فروهر رو به پایین در سه اشكوب (طبقه): نشان بد اندیشی = دُژمت، بد گفتاری = دُژوخت و بد كرداری = دُژورشت است و یاد آوری می كند كه هر كسی باید با زیر پا گذاشتن اندیشه، گفتار و كردار ناپاك، كینه، رشك، آز و بدی را از خود دور سازد.
البته به غیر از فروهر نماد های دیگری همچون:
خورشید که نماد مهرومحبت ایرانیان به یکدیگر بوده و آن را به صورت چلیپا نشان می دادند.
ویا
گل نیلوفر آبی که:
از حجاریهای تخت جمشید تا کنده کاریهای طاق بستان ارتباط شگفت انگیزی با این گل دیده میشود.
جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن بر میگردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است از آنجا که گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته میشود به خورشید شباهت دارد. خورشید خود خاستگاه الهی زندگی است و از این رو گل نیلوفر سمبل تجدید زندگی شمسی به شمار میرفت. پس نماد همه روشنیها ، آفرینش ، باروری، تجدید زندگی و بیمرگی است.نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. و دایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.در فرهنگ ایران باستان گل نیلوفر را در تخت جمشید و در نقش برجستههای آن مشاهده میکنیم. در حجاریهای طاق بوستان کرمانشاه هم گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده میشود. ظاهرا گلی که در دست های پادشاهان هخامنشی دیده می شود، نماد صلح و شادی بوده است. از آنجا که این گل با آب درارتباط است نماد آناهیتا ایزد بانوی آبهای روان است.آن رامی توان در جای جای بنای پرسپولیس(تخت جمشید) و در حاشیه ی بناها مشاهده کرد.
جنبه تقدس نیلوفر به محیط آبی آن بر میگردد. زیرا آب نماد باستانی اقیانوس کهنی بود که کیهان از آن آفریده شده است از آنجا که گل نیلوفر در سپیده دم باز و در هنگام غروب بسته میشود به خورشید شباهت دارد. خورشید خود خاستگاه الهی زندگی است و از این رو گل نیلوفر سمبل تجدید زندگی شمسی به شمار میرفت. پس نماد همه روشنیها ، آفرینش ، باروری، تجدید زندگی و بیمرگی است.نیلوفر نماد کمال است. زیرا برگها گلها و میوه اش دایره ای شکلند. و دایره خود از این جهت که کاملترین شکل است نماد کمال به شمار میآید. نیلوفر یعنی شکفتن معنوی. زیرا ریشههایش در لجن است و با این حال به سمت بالا و آسمان میروید از آبهای تیره خارج میشود و گلهایش زیر نور خورشید و روشنایی آسمان رشد میکنند.در فرهنگ ایران باستان گل نیلوفر را در تخت جمشید و در نقش برجستههای آن مشاهده میکنیم. در حجاریهای طاق بوستان کرمانشاه هم گل نیلوفر مربوط به زمان ساسانیان دیده میشود. ظاهرا گلی که در دست های پادشاهان هخامنشی دیده می شود، نماد صلح و شادی بوده است. از آنجا که این گل با آب درارتباط است نماد آناهیتا ایزد بانوی آبهای روان است.آن رامی توان در جای جای بنای پرسپولیس(تخت جمشید) و در حاشیه ی بناها مشاهده کرد.
و چندین نماد دیگر........................
وقتی معنی و مفهوم چنین نمادهایی را می فهمیم
درک می کنیم که چه فرهنگ بزرگ وزیبایی داشتیم.
فرهنگی سراسر مهر و دوستی همراه با دوری از نفرت و کینه ورزی ودروغ
فرهنگی سرشار از عشق.
شاید نمادها بهانه ای بودن برای عشق به ایران و فرهنگ ایرانی
البته قطعا بعد از درک این مفاهیم سوالهایی هم تو ظهنمون پیش میاد اینیکه:
درک می کنیم که چه فرهنگ بزرگ وزیبایی داشتیم.
فرهنگی سراسر مهر و دوستی همراه با دوری از نفرت و کینه ورزی ودروغ
فرهنگی سرشار از عشق.
شاید نمادها بهانه ای بودن برای عشق به ایران و فرهنگ ایرانی
البته قطعا بعد از درک این مفاهیم سوالهایی هم تو ظهنمون پیش میاد اینیکه:
دیروز کجا بودیمو امروز کجاییم؟
دیروز از چه می گفتیمو امروز از چه میگوییم؟
چرا دیروز عشق به وطن زیبا وضروری بودو امروز جرم؟!!!!
چرا دیروز از زندگی میگفتیمو امروز از مرگ؟!!!!
براستی امروز چنین نمادهایی چه جایی در فرهنگ و زندگی ایرانیان دارند؟
در پایان به امید روزی که بتوانیم به کمک چنین نمادهایی به ریشه و فرهنگ زیبا و ژرف خود باز گردیم.
به امید آن روز..............
۱۳۸۸ مهر ۱۲, یکشنبه
خواب...............
سلام
من تازه شروع کردم.
می خوام بنویسم از هر چی بشه از درد ودلای خودم تا تاریخ و.....................
دوست دارم کمکم کنید البته اگه دوست داشتین........چون تنهایی نمیشه...........شاید با کمک هم بتونیم به یه جایی برسیم..............
میخوام شروعشو از خواب حرف بزنم...............
خواب فکر.............
خواب خرد...............
خواب اندیشه................
نمی دونم چند ساله ولی میدونم به سن من قد نمیده!!!
حرفم فقط با اونایی که خوابن...........
نه با اونایی که امروز باخردشون بیدار شدنو خودشونو شناختن.........
نه با اونایی که خودشونو زدن به خواب....................
چون دسته اول که دیگه نیازی به این حرفا ندارن اصلا من کیم که بخوام برا این دسته حرف بزنم.
دسته دومم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه؟!!! چون تا 10 قرن.......دیگه هم حرف بزنی فایده ای نداره............
ولی خودمونیم انگار خوابه...............؟!!!!!!!!!!
کجا بودیمو به کجا رسیدیم؟
انگار حافظمون خوابه..........
سالهاست گریه کردیم.
انگار خنده هم خوابه...........
سالهاست سیاه پوشیدیمو مشکی شد رنگ عشق.
انگار عشق هم خوابه......................
سالهاست جلوی هم ایستادیم.
انگار محبتم خوابه..........
سالهاست نخواستیم حرفای هم دیگرو بشنویم.
انگارخرد پس پرده تعصب خوابه...........
سالهاست به هم دروغ گفتیم.
انگار صداقتم خوابه..................
بیا تا دست از این عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل بر آریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
سالهاست ترسیدیم.
انگار شجاعتم خوابه.............
سالهاست سکوت کردیم.
انگار فریادم خوابه................
اما من می خوام شروع کنم
حداقل از خودم......................
تقویم کهنه روی میز
باید قلم گرفت به دست
من تازه شروع کردم.
می خوام بنویسم از هر چی بشه از درد ودلای خودم تا تاریخ و.....................
دوست دارم کمکم کنید البته اگه دوست داشتین........چون تنهایی نمیشه...........شاید با کمک هم بتونیم به یه جایی برسیم..............
میخوام شروعشو از خواب حرف بزنم...............
خواب فکر.............
خواب خرد...............
خواب اندیشه................
نمی دونم چند ساله ولی میدونم به سن من قد نمیده!!!
حرفم فقط با اونایی که خوابن...........
نه با اونایی که امروز باخردشون بیدار شدنو خودشونو شناختن.........
نه با اونایی که خودشونو زدن به خواب....................
چون دسته اول که دیگه نیازی به این حرفا ندارن اصلا من کیم که بخوام برا این دسته حرف بزنم.
دسته دومم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه؟!!! چون تا 10 قرن.......دیگه هم حرف بزنی فایده ای نداره............
ولی خودمونیم انگار خوابه...............؟!!!!!!!!!!
کجا بودیمو به کجا رسیدیم؟
انگار حافظمون خوابه..........
سالهاست گریه کردیم.
انگار خنده هم خوابه...........
سالهاست سیاه پوشیدیمو مشکی شد رنگ عشق.
انگار عشق هم خوابه......................
سالهاست جلوی هم ایستادیم.
انگار محبتم خوابه..........
سالهاست نخواستیم حرفای هم دیگرو بشنویم.
انگارخرد پس پرده تعصب خوابه...........
سالهاست به هم دروغ گفتیم.
انگار صداقتم خوابه..................
بیا تا دست از این عالم بداریم
بیا تا پای دل از گل بر آریم
بیا تا بردباری پیشه سازیم
بیا تا تخم نیکوئی بکاریم
سالهاست ترسیدیم.
انگار شجاعتم خوابه.............
سالهاست سکوت کردیم.
انگار فریادم خوابه................
اما من می خوام شروع کنم
حداقل از خودم......................
تقویم کهنه روی میز
باید قلم گرفت به دست
تقویم تازه ای نوشت
باید جهان را تازه دید
رفتو به فرداها رسید
باید جهان را تازه دید
رفتو به فرداها رسید
برای یک آغاز نو نباید انتظارکشید
بیدار شو..............
نظر یا انتقاد حتما یادتون نره.
ممنونم.
پاینده باشید.
پاینده باشید.
اشتراک در:
پستها (Atom)