۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

شاد باشید فقط با پنج قانون

پنج قانون برای شاد بودن در کتاب اهورا:
1_آزاد کنید قلبتان را از تنفر.
2_آزاد کنید فکرتان را از نگرانی.
3_سخت نگیرید.
4_بخشنده باشید.
5_انتظارتان را کم کنید.


شاد باشید

۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

لبخند بزن از همین امروز

سلام
امروز میخوام از یه موضوع که خیلی ذهنمو مشغول کرده و شاید میتونه توی زندگی همه ما اثر داشته باشه بنویسم:
چند روز پیش وقتی توی یکی از خیابونهای شلوغ شهر راه میرفتم سعی کردم به چهره آدمها دقت بیشتری بکنم هر چه قدر بیشتر دقت میکردم چهره خندون توی اونها کمتر میدیدم......
وقتی یه خورده بیشتر فکر میکینم میرسم به این قضیه که جامعه ما یه جامعه کاملا افسردست.
چند ماه پیش مقاله ای رو میخواندم که توی اون خصوصیات جامعه شاد و افسرده رو کاملا توضیح داده بود توی اون مقاله نوشته بود جامعه ای افسردست که توی اون جامعه به غم خیلی پرداخته میشه؛ جامعه ای افسردست که توی اون استفاده از رنگهای تیره خیلی زیاد رواج داره ؛ جامعه ای افسردست که افراد اون جامعه خیلی زود به خاطر مسائل کوچیک روز مره خیلی زود کنترل خودشونو از دست میدن و عصبی میشن و.......
وقتی به این خصوصیات دقت میکنم میبینم جامعه ما نه تنها خصوصیات یه جامعه شادو نداره بلکه یه جامعه کاملاٌ افسرده و غم زدست، اگه با حرفم مخالفید بهتره یه سری به یکی از خیابونهای پر رفت و آمد شهرتون بزنید و به رنگ لباسها،چهره افراد،دقت بیشتری کنید.....
اما اینیکه چرا امروز جامعه ما به اینجا کشیده شده میتونه دلایل زیادی از جمله اقتصادی،اجتماعی،فرهنگی و.... داشته باشه.
یه نگاهی به گذشته برنامه های تلویزیون(البته بدون ماهواره و ریسیور) تا به امروز بندازیم؛میبینیم هر چه قدر جلو وجلو تر میرسیم برنامه ها و سریالهای طنز کم وکمتر میشه تا جایی که دیگه شاید طنزی باقی نمونده......
بیاییم به برنامه هایی توی شهرمون که توی اون ترویج غم واندوه میشه دقت کنیم میبینیم که این برنامه ها روز به روز زیاد تر میشه و در عوض برنامه هایی که باعث خندوندن افراد و شادی میشه روز به روز کمتر از قبل میشه، این قضیه انقدر واضحه که شک میکنم که شاید کسانی میخوان که جامعه ما به این سمت برده بشه،شاید کسانی میخوان که روز به روز جامعه ما افسرده تر از قبل بشه؛ چون مطمعناٌ یه جامعه سالم و شاد میتونه خیلی بهتر مسائل و مشکلات درون جامعه رو درک کنه و واکنش نشون بده تا یه جامعه افسرده و غم زده!؟
اما مطمعناٌ این یه طرف قضیه است طرف دیگه این قضیه ما و طرز تفکر ماست طرز تفکری که میتونه تا حدود زیادی روی زندگی ما اثر بزاره.......
بیایم از امروز سعی کنیم از رنگهای شاد بیشتر توی محیط زندگی استفاده کنیم،بیایم سعی کنیم وقتی توی خیابون راه میریم لبخند به لبمون باشه،بیایم تمرین کنیم که صبرمونو در مقابل مسائل روزمره زیاد تر از قبل کنیم......
شاید بعضی ها بهونه سنشونو بیارن که ازما گذشته که رنگهای شاد بپوشیم و شاید برای بعضی ها صبر و خندیدن خیلی سخت باشه اما فقط بیایم یه هفته امتحان کنیم تا تأثیرشو روی روحیه ، کارمون و زندگی مون عیناٌ ببینیم.
وقتی تاریخ وگذشته ایران باستان رو ورق میزنیم میبینیم که ایرانیان همیشه به دنبال جشن و سرور و شادی بودن و همین طور نمایانگر شادی بین تمامی ملتها....
و چه زیبا فردوسی این مسئله رو بازگو کرده و شادی وسرور رو به مردم خردمند و عاقل نسبت داده:
چو روزی به شادی همی بگذرد
خردمند مردم چرا غم خورد
بکوشید تا رنجها کم کنید
دل غمگنان شاد وخرم کنید
اما متاسفانه واقعیت اینه که جامعه ما امروز دها برابر از اون فرهنگ و اندیشه دور شده!؟
پس از بیایم از امروز سعی کنیم بخندیم......



حتی اگه برای مبارزه هم که شده بخندیم......


ای دل چو زمانه میکند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمت از خاکت

خیام
پس از همین الان فقط و فقط : یه لبخن بزن

شاد باشید

۱۳۸۹ خرداد ۲۴, دوشنبه

امید ما زنده است

سلام

امروز میخوام قصه امیدو بنویسم...............
سال قبل وسطای فصل بهار بود که امیدی توی دلهامون زنده شد هرچی به آخر بهار نزدیکتر میشدیم بیشتر توی دلهامون اونو حس
میکردیم.
کم کم امید به رنگ خود بهار در اومد سبز سبز..........

هر چی به آخرای بهار نزدیکتر میشدیم امید رنگ و طراوتش بیشتر میشد حداقل تا اونجایی که من یادم میاد یک هفته همه شاد بودن و من خاطرات خوبی ازاون چند روز به یاد دارم اما اون روزها خیلی زود گذشت و آخر هفته رسید همه برای یک هدف و یک امید دست به کار شدندو دست به دست هم دادن؛ بعضیها دلهره داشتند(شاید حدس زده بودن که میخواد چی بشه)، بعضیها برای اولین بار توی زندگیشون میخواستن انتخاب کنند، بعضی به اصرار خانواده اومدن و بعضی ها با تمام امید و شوق آرزو اومدن اما مهم اینها نبود مهم این بود که همه دست به دست هم داده بودن تا به امیدی برسن اما.............
اتفاق دیگه افتاد شاید یکی از بدترین روزهای زندگی من و شما روزی که شاید هیچ وقت خاطره تلخشو فراموش نکنیم.........
اما امید هنوز زنده بود..........
چند روزی گذشت و امید کم کم رنگ دیگه ای گرفت.........
صحنه هایی رو دیدیم که هیچ وقت از یاد نمیبریم صحنه هایی که باورشم برامون سخت بود.........
اما امید هنوز زنده بود...............
روزها روز به روز میگذشت و امید ما هنوزپا بر جا بود.......
بعضی وقتها فریاد میزد،بعضی وقتها سکوت میکرد،بعضی وقتها گریه میکرد،وبعضی وقتها فقط و فقط نگاه میکرد، امید ما زخم خورده بود اما هنوز محکم قرص ایستاده بود.
و امروز امید ما یکساله شده و به امید خیلی بزرگتری تبدیل شده.......
امید ما هنوز محکم و قرص ایستاده..............
اگه با حرفم مخالفید بهتره چند دقیقه به چیزهایی که توی این یکسال دیدین و شنیدین فکر کنید، به دوستها ورفیقایی که امروز کنارمون نیستند،به مادرهایی که آرزوی دیدن یک لحظه از چهره بچه هاشونو دارن،به بچه هایی که آرزوی آغوش پدرشونو دارن و شبها به انتظار پدر خوابشون میبره ، فقط فکر کنید و به قلبتون رجوع کنید اونوقت با تمام وجود حس میکنید که امید ما زنده است چون این مادرها و بچه ها هستند، و تمام امیدشون به ماست، چون هنوز من و تو هستیم ............

و به اونا میگم، اونایی که میخوان امید مارو ناامید کنند.........

امید ما زنده است...........

محکم تر از همیشه ایستاده........

و هنوزم رنگش سبزه.............

و در اعماق قلبمونه و هیچ کس و هیچ نیرویی نمیتونه اونو از قلب ما پاک کنه...............

حتی اگه نباشیم.......؟!


شاد باشید

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

نوروز: جشن باستانی ایرانیان

نوروز،بزرگترین جشن‌ باستاني ايرانيان است. در زمانهاي کهن، جشن نوروز در نخستين روز فروردين آغاز مي‏شد، ولي مشخص نيست که چند روز طول مي‏کشيده‏است. در بعضي از دربارهاي سلطنتي جشن‏ يک ماه ادامه داشته ‌است. مطابق برخي از اسناد، جشن عمومي نوروز تا پنجمين روز فروردين برپا مي‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شايد بتوان گفت، در طي پنج روز اول فروردين جشن نوروز جنبه ملي و عمومي داشت، در حاليکه طي باقيمانده ماه، هنگامي‏که پادشاهان مردم عادي را به دربار شاهنشاهي مي‏پذيرفتند جنبه خصوصي و سلطنتي داشت.

تاريخچه


با استناد بر نوشته‌هاي بابليها، شاهان هخامنشي در طول جشن نوروز در ايوان کاخ خود نشسته و نمايندگاني را از استان‌هاي گوناکون که پيشکش‌هايي نفيس همراه خود براي شاهان آورده بودند مي‌پذيرفتند. گفته شده که داريوش کبير، يکي از شاهان هخامنشي در آغاز هر سال از پرستشگاه بأل مردوک، که از خدايان بزرگ بابليان بود ديدن مي‌کرد.

همچنين پارتيان و ساسانيان همه ساله نوروز را را با برپايي مراسم و تشريفات خاصي جشن مي‌گرفتند. صبح نوروز شاه جامه ويژه خود را پوشيده و به تنهايي وارد کاخ مي‌شد. سپس کسي که به خوش قدمي شناخته شده بود وارد مي‌شد. و سپس والامقام‌ترين موبد در حالي که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌هايي همه از جنس زر، شمشير، تير و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حين زمزمه دعا وارد کاخ مي‌شد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفي منظم وارد کاخ شده و هداياي خود را تقديم شاه مي‌کردند. شاه پيشکش‌هاي نفيس را به خزانه فرستاده و باقي هدايا را ميان حاضران پخش مي‌کرد.

جشن‌هايي که از آن روزگار به يادگار مانده، هيچ يک به طول و تفصيل نوروز نيست. نوروز جشني است که يک جشن کوچک‌تر (چهارشنبه سوري) به پيشواز آن مي‌آيد و جشني ديگر (سيزده به در) به بدرقه آن......

نوروز جشن شروع فروردين يا « فرودگان » است كه ياد آور اجداد و نياكان ما بود و چنان مي پنداشتند كه در پنج شب ، ارواح پاك مردگان ، برای ديدار وضع زندگي و احوال بازماندگان به زمين فرود مي آيند و در خانه و آشيانه خويش سرگرم تماشا وسركشي مي شوند . اگرخانه روشن و پاكيزه و ساكنان آن راحت وشاد باشند ، ارواح مسرور و سر افراز برمي گردند. اما درغير اينصورت ، آنان غمگين وناراحت به منزلگاه خويش باز مي گردند وتا سال آينده به انتظار مي نشينند درباره پيدايش نوروز در روايتي ديگر چنين آمده است كه نيشكر را جمشيد در اين روز يافت و مردم از كشف خاصيت آن متحير شدند . پس جمشيد دستور داد تا از ( شهد آن ) شكر ساختند و به مردم هديه دادند . از اين رو ، آن را نوروز ناميدند . همچنين روايت شده كه اهريمن ، بلای خشكسالي و قحطي را بر زمين فرو نشانيد . اما جمشيد به جنگ با اهريمن پرداخت و عاقبت او را شكست داد . آنگاه خشكسالي، قحطي ونكبت را بر روي زمين از ريشه بخشكانيد و به زمين بازگشت با بازگشت ويدرختان و هر نهال و چوب خشكي سبز شدند . پس مرد م اين روز را « نوروز » خواندند و هر كس به يمن و مباركي در تشتي جو كاشت و اين رسم سبزه نشانيدن در ايام نوروز از آن زمان به امروز باقي مانده است . در خيام نامه آمده است :چون از اميري جمشيد 421 سال گذشت ، جهان از او يكسره راست همي آمد .ايران و ايرانيان هم مطيع و مريد او شدند تا بفرمود گرمابه های بسيار ساختند و سيم و زر از معادن بر آوردند و ديبای ابريشمي بافتند كه آن روز ، روز اول « حمل » بود . پس جشني بر پا ساخته و نوروزش نام نهاد تا هر سال چو فروردين آيد ، آن روز را جشن گيرند . در ميان اقوام آريايي كه وارد ايران شدند ، جشن سال نو در اصل به دو شكل زير بوده است :
آرياييها در روزگاران باستاني دارای دو فصل گرما و سرما بودند . فصل سرما شامل دو ماه و فصل گرما شامل ده ماه مي شد . ولي پس از مدتي ، تابستان داراي هفت ماه و زمستان داراي پنج ماه شد . در هر يك از اين دو فصل جشني برگزار مي كردند كه هر دو اين جشنها را آغاز سال نو تلقي مي كردند . در جشن اول كه به هنگام آغاز فصل گرما يعني به هنگامي كه گله ها را از آغل به چمنهاي سبز و خرم مي كشانيدند و از ديدن چهره گرمابخش خورشيد شاد مي شدند. جشن دوم با شروع سرما آغاز مي شد . در اين ايام گله را به آغل باز مي گرداندند و با توشه هاي اندوخته از آنها نگهداري مي كردند . بر اساس شواهد و قرا ئن ، جشن نوروز حتي به هنگام تدوين بخش كهن اوستا نيز در آغاز بهار بر پا مي شده و شايد به نحوی كه اكنون بر ما معلوم نيست آن را در برج مزبور ثابت نگاه مي داشتندعيد نوروز شش روز متوالي دوام داشت و در اين روزها ، سلاطين بار عام مي دادند و نجبای بزرگ و اعضای خاندان خود را به ترتيب مي پذيرفتند و به حاضران عيدی مي دادند . در روز اول سال مردم زود از خواب برمي خواستند ، به كنار نهرها و قناتها و خود را مي شستند و به يكديگر آب مي پاشيدند و شيريني تعارف مي كردند . صبح قبل از آنكه كلامي گويند ، شكر يا عسل مي خورند و برای حفظ بدن از نا خوشي ها و بدبختي ها روغن به تن مي ماليدند
اما نوروز ، پس از مرگ جمشيد نيز به حيات خود ادامه داد . در معنا ، نوروز ، از هجمه ها و حمله هاي يونانيان ، اعراب ، تركها ومغول ها جان به در برد . و نوروز ثابت كرد كه مهم ترين جشن فرهنگي ميليون ها ايراني است كه در
درون ايران زندگي مي كنند...........

چو خورشيد تابان ميان هوا

نشسته برو شاه فرمانروا


بجمشيد بر گوهر افشاندند

مران روز را روز نو خواندند

فردوسی بزرگ



هفت سین
سفرهای است که ایرانیان هنگام نوروز میآرایند. این هفت قلم سین میتوانند هر چیزی با آوای آغازین سین باشند (نمادی از سپنتا). اين سفره در دوران باستان """هفت شين""" (شهد، شکر، شيريني، شراب، شببو، شالين، شبدر) بوده است اما در پي ممنوعيت شراب در ايران در قرن 3 هجري این هفت سین بود که جاي هفت شين را گرفت، در اصل هفت شين ثابت بود اما هفت سين تقريبآ هر چيزي که از نظر مردم خوش يمين باشد و با سين شروع شود میتواند باشد. اين سفره اجزائي ديگر هم دارد مانند آينه که نماد نور و راستي است، ماهي که نماد زندگي نيک بختي است، شمع که نماينده آتش است، گل که نماد دوستي است و کتاب که نماد دانائي است.موبدان آدريان شوش در همان سال هاي اعراب هفت سين را جاي گزين هفت شين کردند که هفت سين آنها عبارت بود از سبزه: نماد خرمي و نو زيستي سرکه: جايگزين شراب و نماد شادي . ميوه درخت تاک در ايران ميوه شادي خوانده ميشد سمنو: نماد خير و برکت سیب: نماد مهر و مهرورزي سیر: نگهبان سفره در اکثر فرهنگ هاي آريائي براي سير نقش محافظت کننده از شر قائلبودند سماق: نماد مزه زندگي سنجد: نماد حيات و بزر حيات عود که امروزه در نوروز فراوان استفاده میشود در گذشته نماد ثروت خانواده بود که عود که از هند اورده شده است بسوزانند و بقيه اسپند میسوزاندند.
امروزه بسياري در اين سفره سنبل، سکه و ... نيز در اين سفره ديده میشود که از آنجا که اين سفره ديگر جنبه مذهبي ندارد هر کس به اختيار خود در آن آزاد است. اين سفره بعضي آداب خاص نيز داشته است از جمله اين که افراد بايد با لباس آراسته بر سر سفره حاضر باشند.....

در ایران در طول تاریخ تلاشهای زیادی شد که جشنهای باستانی نوروز هم همچون بسیاری از جشنهای باستانی ایران از یاد ایرانیان برود اما هیچ قدرت ونیرویی هیچ گاه نتوانست و نخواهد توانست این جشن را به فراموشی بسپارد.
و هر سال نوروز را جشن میگیریم تا یادمان نرود بزرگان ایران چه میراث بزرگی برایمان به یادگار گذاشتند......

سر سال نو هرمز فروردين

بر آسوده از رنج روي زمين


بزرگان به شادي بياراستند

مي و جام و رامشگران خواستند


چنين جشن فرخ از آن روزگار

بما ماند از آن خسروان يادگار



شاد باشید


۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

29بهمن:روز عشاق ایرانی(سپندار مذگان)

روز سپندارمذگان یاهمون ولنتاین البته از نوع کاملا ایرانی.........
البته خیلی وقته حداقل تا اونجا که من یادم میاد اکثرا روز عشق توی ایران رو به روز( بیست وپنجم بهمن ماه) میشناسن اما اگه بدونیم که فرهنگ زیبا و بزرگ ایران باستان چنین روزی داشته، بهتر نیست چنین روزیو به صورت کاملا ایرانی(همچون جشنهای نوروز) جشن بگیریم....
فقط کافیه هر کدوم به نوبۀ خودمون ۲۹ بهمن رو روز عشق بنامیم تا کم کم این روز به صورت یه اصل (مثل چهارشنبه سوری و جشنهای نوروز) جا بیفته.
سپندار مذگان روز جشن زمین و گرامی داشت مقام عشق و یکی از روزهای تجلیل و بزرگداشت از مقام زن در ایران باستان به شمار میرفت.

اینم توضیح کامل جشن باستانی سپندار مذگان:
در ایران باستان، از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، این روز “سپندارمذگان” یا “اسفندارمذگان” نام داشته است.
“سپنته آرمئیتی” که چهارمین امشاسپند در دین زرتشت است، در پهلوی “سپندازمذ” گفته شده که به معنی فروتنی است. از طرفی چون این امشاسپند، سومین امشاسپند بانو ست و به دلیل مقام بزرگی که زن در کیش مهر دارد، این روز به نام و مخصوص زنان بوده است. جشنی که در این روز برگزار می‌شده به “سپندارمذگان” معروف است. نام‌های دیگر آن “مردگیران”، “مژدگیران” می باشد. ابوریحان بیرونی می‌نویسد: “اسفندارمذ ایزد موکل بر زمین و ایزد حامی و نگهبان زنان پارسا و درستکار است. به همین مناسبت این روز عید زنان به شمار می‌رود.” و در زمان ابوریحان این رسم وجود داشته است. در این روز مردان به جهت گرامی‌داشتِ مقام زن به آنها هدیه می‌دادند. این جشن تنها بخشش هدایا نبوده بلکه در این روزها زنان فرمانروایی می‌کردند و مردان از آنها اطاعت می‌کردند. به این دلیل به این روز مردگیران می‌گفتند که در این جشن زنها می‌توانستند با آزادی و اختیار خویش مرد زندگی خود را انتخاب کنند.
فلسفه‌ی بزرگ‌داشتن این روز به عنوان روز عشق به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌کردند و علاوه بر این‌که ماه‌ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به عنوان مثال روز اول “روز اهورا مزدا”، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه ) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی “بهترین راستی و پاکی” که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی “شاهی و فرمانروایی آرمانی” که خاص خداوند است و روز پنجم “سپندار مذ” بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پرمهر خود امان می‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندار مذگان را به عنوان نماد عشق می‌پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌شد، جشنی ترتیب می‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلا شانزدهمین روز هر ماه، مهر نام داشت و در ماه مهر، مهرگان لقب می‌گرفت.
.* سپندار مذگان جشن زمین و گرامی‌داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌کردند.
ملت ایران از جمله ملت‌هایی است که زندگی‌اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت‌های گوناگون جشن می‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌گذرانده اند. این جشن‌ها نشان‌دهنده‌ی فرهنگ، نحوه‌ی زندگی، خلق و خوی، فلسفه‌ی حیات و کلا جهان‌بینی ایرانیان باستان است.
و امروز پس از سالها متاسفانه اونقدر با فرهنگ زیبا و بزرگ باستانی خودمون نا آشنا شدیم که چنین جشنهایی که نشان دهندۀ بزرگی مقام زن ومقام عشق در نزد ایرانیان بوده رو فراموش کردیم.
به امید روزی که چنین جشنهایی رو بتونیم همه با هم و در کنار هم جشن بگیریم.
به امید اون روز.......
شاد و عاشق باشید....