۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

آنکس که نداند.......

سلام شاید خیلی از شما این شعر معروف از ابن یمین رو شنیده باشید:




آنکس که بداند و بداند که بداند



اسب خرد از گنبد گردون بجهاند




آنکس که بداند و نداند که بداند



بیدار کنیدش که بسی خفته نماند




آنکس که نداند و بداند که نداند



لنگان خرک خویش به منزل برساند




آنکس که نداند و نداند که نداند


در جهل مرکب ابدالدهر بماند

وقتی این شعرو میخوانیم باید به حال امروز جامعمون صدها بار تاسف بخوریم.
از بیت اول ودوم:
مطمعنا خیلی از کسانی هستند که از جنس بیت اولن وهمین طور دوم و اونا میتونن به جامعه و کشورشون خدمت کنن و در راه پیشرفت مملکت گام بزرگی بردارن.
ولی اونا امروز چه نقشی توی جامعه ما دارن؟
خیلی از اونا توی کشورشون نیستنو از استعداد وتواناییهاشون داره خارج از کشور استفاده میشه......
عده ایشون توی کشور به جرمی محکومن..............
و عده دیگشونم کنج خونه های خودشون نشستن و با غم به این وضعیت نگاه میکنن..........
و بعضیهای دیگه که متاسفانه امروز فقط یاد و خاطرشون با ماست و خودشون در کنار ما نیستنند........
بیت سوم:
حکایت کسایی که عده ایشون در تلاشن با مطالعه و تحقیق و تفکر برسن به فهمیدن.
فهیدن ودرک مسائلی که شاید روزی تعصباتشو ن به اونا اجازه درک واقعی مسائلو نمیداده.......
و عده ای دیگه هم نمیرن به دنبال فهمیدن و همون جور که هستن باقی میمونن تا با استفاده از این خاصیتشون به پست و مقام برسن!!!!!!
اما تاسف بر انگیزتر وغم انگیزتر از همه بیت چهارم:
وقتی که می بینیم که کسانی که هیچ چیز نمیدونن متاسفانه امروز از ریاست ارگانها و کارخانجات بگیر تا بالاترین و اساسی ترین ارکان مملکت ما رو در اختیار گرفتن.........

شعر دیگه ای که البته نمیدونم شاعرش کیه!!!!

با عوض کردن مصراعهای دوم چه زیبا به زبان طنز توصیف چنین وضعی رو کرده:




آنکس که بداند و بداند که بداند



باید برود غاز به کنجی بچراند




آنکس که بداند و نداند که بداند



بهتر برود خویش به گوری بتپاند




آنکس که نداند و بداند که نداند



با پارتی و پول خر خویش براند




آنکس که نداند و نداند که نداند



بر پست ریاست ابدالدهر بماند



قضاوت با شما....

شاد باشید

۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

از قسمت تا سرنوشت

قسمت


شاید هممون بارها وبارها اسم این کلمه رو شنیدیم کلمه ای عامیانه که خیلی ها اونو به عنوان اتفاقاتی تلقی میکنن که دست خودشون نیست و توی انجام دادن یا به وجود اومدنه اون هیچ نقشی ندارن.
خیلی ها از قسمت حرف می زنن از مسابقات علمی و ورزشی...... بگیر تا زندگی روزمره افراد و حتی سرنوشت یک ملت..........
و جالبتر اینکه بیشتر وقتها ناکامی ها وشکستها و تلخی ها سر قسمت خالی میشن.
وقتی پیروز میشیم و موفق با غرور به خودمون افتخار میکنیم و از خودمونو موفقیتی که به دست اوردیم حرف میزنیم و وقتی توی همون کار نا موفق میشیم ویا نتونستیم اونا به خوبی انجام بدیم همه چیزو به گردن قسمت یا شانس میندازیم:قسمت نشد یا قسمت نبود یا قسمت این بوده یا شانس نداشتم و..........
البته بعضی هام فرا تر از این رفتنو معتقدن همه چیز از اول معلومه اینیکه ما چه طور زندگی میکنیمو چه سر نوشتی داریم!!!
البته شاید بعضی وقتها اتفاقات یا حوادثی می افته که دست ما نیست وباعث میشه همه چیز عوض بشه و شاید مسیر و زندگی روز مره ما رو کلا عوض کنه.
اما آیا همیشه و همه جا این حوادث اتفاق می افته؟
آیا همیشه این حوادثن که باعث ناکامیهای ما و تلخیهای زندگی می شن؟
آیا ما هیچ نقشی توی به وجود اومدنه حوادث نداریم؟
آیا ما نمیتونیم حوادثو تغییر بدیم؟
آیا میشه سرنوشت یک ملتو به پای قسمت نوشت؟
و امروز سئوال بزرگی که تو ذهنم پیش میاد اینکه
آیا قسمت ما این بوده که توی ایران این چنین زندگی کنیم؟
همیشه تا حرف از سرنوشت نسل جدید میشه نسل قدیمی ترو میکشیم وسط البته اونام شاید خیلی هاشون پشیمونن و شایدم خیلی هاشون(هر کسی با یه دلیلی) قبول نکنن که اونا بودن که امروزو رقم زدن.
اما واقعیت یه چیزه دیگست.......
مطمعنا اونا یه روزی برا عوض شدن سرنوشتشون حرکتی کردند(البته نه از روی خردشون بلکه با تعصبشون) که امروز خودشون ونسل ما اینجاییم...........
وقتی صحبت از این میشه که مردم توی کشورهای دیگه چه طوری زندگی میکنن وچه نوع زندگی دارن اگه بریم و تحقیق کنیم توی تاریخ همه اون کشورها میبینیم که اونا یه روزی خواستن که امروز اینطوری زندگی کنن.


توی همه اوون کشورها یک نسل فعل خواستنو اونجوری که باید اجرا کرد. توی همه اوون کشورها یک نسل به همراه نسلهای قبلی خودش ما شد.توی همه اوون کشورها مردم به دور از اعتقادات شخصیشون و کنار گذاشتن تعصباتشون برای یک هدف یکصدا شدن.
مطمعنا امروز مردم تمام اوون کشورها به نسل گذشته خودشون که این کارو انجام داد افتخار میکنن.
اما امروز نسل ما چی؟
ایران ما چی؟
آیا هیچ فکر کردیم که ممکنه ما هم فردا پشیمون بشیم؟
پشیمون از ترسمون........
پشیمون از سکوتمون..........
پشیمون از نشستنمون............
پشیمون از حرفایی که تو دلمون نگه داشتیمو فریاد نزدیم.......
شکی نیست که سرنوشت همه ما تو زندگی شخصیمون به خودمون بستگی داره ولی وقتی پای سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در میون میاد من بودن دیگه معنایی نداره.
سرنوشت یک ملت و آینده یک کشور در گرو ما شدنه.
وامروز..........
تاریخ ما حضور ما در دست تو دست من است



من اگر بنشینم تو اگر بنشینی چه کسی برخیزد
من اگر برخیزم تو اگر برخیزی همه بر میخیزند
چه کسی می خواهد من وتو ما نشویم خانه اش ویران باد


پس بیایم با کنار گذاشتن حرفایی مثل اینیکه قسمت ما این بوده که امروز این چنین زندگی کنیم یا قسمت ما از اول همین بوده و حرفایی از این دست.....
سرنوشت خودمونو آینده کشورمونو عوض کنیم.........
بیایم سکوتمونو بشکنیمو فریاد بزنیم که:
سرنوشت در دست ماست

تا کی به ظلمت گم شدن
جادو شدن زانو زدن
تا کی به فکر معجزه در انتظار حادثه
سوار سرنوشت تویی پشت غبار حادثه


از همین امروز ...........


شاید فردا دیر باشه..........


پاینده باشید